قرار
قرارمون فردا، ساعت 6. همون
جای هميشگی، همون جا که نه سرده، نه گرمه. همون جا که نه تاريکه نه روشنه.
همون جا که گاهی بارون مياد، ولی هيچوقت برف نمياد. همون جا که من هميشه
منتظرتم. همون جا که تو خوابم از اون جا رد ميشی. کنار همون ديوار.
همون ديواری که هميشه کنارش راه می رفتيم و ازم می پرسيدی زندگی چه رنگيه.
همون ديواری که ديوار ميونمون رو از رو اون ساخته بوديم. همون ديواری که من
بهش تکيه می دادم و تو می گفتی سردته. زير همون تير چراغ. همونی که هر
وقت اونجا بوديم خاموش بود. همونی که جغدها روش لونه کرده بودن. همون
جغدايی که هر وقت اونجا منتظرت بودم مونس من بودن. همونايی که باهاشون حرف می
زدم و می گفتی ديوونه ام. من همون لباس هميشه تنمه. همونی که خاکستريه.
اگه صورتم رو يادت رفته باشه از لباسم منو بشناس. اگه لباسمو هم يادت نيست،
از اشکی که تو چشام به اميد ديدنت جا خوش کرده منو بشناس. اگه اشکم رو هم
يادت رفته، از دلم منو بشناس.
سعی کن بيای. دلم فقط به اين خوشه. نه به اومدنت، چون می دونم نميای -
دلم به انتظارتو کشيدن خوشه. سعی کن بيای. اگه کاری داشتی ديرتر بيا.
منتظرت می مونم. اگه يادت رفت، هر وقت يادت اومد بيا. منتظرت می مونم.
من هميشه اونجا منتظرتم. همون جای هميشگی. همون جا که هميشه ساعت پنجه
و هيچوقت 6 نميشه،
همون جا که هميشه امروزه و هيچوقت فردا نميشه...
- نوشته