---
هنوز لبخندی که اوّلين نگاهت روی لبانم به يادگار گذاشته نپژمرده
است. هنوز هم گاه گاه قلبم به ياد آن روز، دمی از تپش باز می ايستد تا به
ديروز ها نظری افکند. هنوز نام تو برايم تازه ترين موضوع برای تفکر است.
هنوز هم برايم نقطۀ تلاقی روز و شبی، نقطۀ تلاقی اشک و لبخندمی، نقطه ای که هيچ گاه
نشناختمش. بدان که من از داستانی کهنه شده برايت سخن نمی گويم. از
خاطراتی که از شدّت مرور روزانه نخ نما شده اند و آسوده لميدن در گوشۀ فراموشی را
آرزو می کنند حرف نمی زنم. بودنت دليل تلاشم است، و نبودنت دردِ لحظه هايم، و
هرچند زير نفوذِ نبودنت روزم به شب و بهارم به پائيز می رسد، هنوز گوشه ای از وجودم
در انتظار فردائی و بهاری ديگر، سو سو می زند.
- نوشته